روانشناسي

روانشناسي

تاثير موسيقي بر ادراك فضا با رويكرد روانشناسي محيط
مقايسه ي ترسيم خانواده جهت تحليل روانشناختي كودكان در خانواده هاي عادي و تكوالدي
دوشنبه ۱۶ مرداد ۰۲

تاثير موسيقي بر ادراك فضا با رويكرد روانشناسي محيط

چكيده

ادراك انسان از محيط فرآيندي است كه سبب ميشود تا فرد اطلاعاتي از محيط اطرافش كسب كند. در واقع ادراك محيط از تعامل ادراك حسي و شناختي كه در ذهن انسان تجربه شدهاند، به دست مي آيد. اطلاعات حسي هرگز به طور دقيق دنياي واقعي را منعكس نميسازد و محيط به خاطر ماهيتش مبهم باقي ميماند. افراد بايستي از اين اطلاعات ناقص استفاده كنند تا به قضاوتهاي احتمالي در مورد ماهيت درست محيط برسند. عوامل محيطي بسياري وجود دارد كه ميتواند بر اين ادراك تاثير گذارد. موسيقي يكي عناصر اصلي و ارزشمند در محيط است كه به عنوان يك محرك قدرتمند باعث ايجاد و يا افزايش تجربيات حسي افراد ميگردد. هدف از اين مقاله بررسي تاثير موسيقي بر ادارك فضا با رويكرد روانشناسي محيط است. روش گردآوري اطلاعات در اين مقاله براساس مطالعات و گزارشهايي است كه در زمينه موسيقي و روان شناسي محيط صورت گرفته است. اين مقاله با روش تحقيقي توصيفي- تحليلي ارايه تهيه گرديده است. مباني تئوريك آن بر اساس جمع آوري بخشي از داده هاي پژوهش به روش اسنادي و با استفاده از كتب، اسناد، مقالات در زمينه موسيقي و روانشناسي محيط انجام گرفته است.

واژگان كليدي: موسيقي، ادراك فضا، روانشناسي محيط

-1 مقدمه

ادراك بخشي از فرآيند زندگي است كه به وسيله آن انسان، براي خود جهاني را تصور ميكند كه در آن به خواستههاي خود ميرسد. ادراك انسان از محيط از محوريترين مقولات در روانشناسي محيطي و فرايند كسب اطلاعات از محيط اطراف انسان است (لنگ، .(1388 ادراك محيطي فرآيندي است بر پايه تركيب اطلاعات حسي و انتظارات مبتني بر تجربه كه از طريق آن انسان دادههاي لازم را بر اساس نيازش از محيط پيرامون خود بر مي-گزيند. لذا هدفمند است و به فرهنگ، نگرش و ارزش حاكم بر تفكر ادراك كننده بستگي دارد. در حقيقت ادراك محيطي از تعامل ادراك حسي و شناخت كه در ذهن انسان تجربه شدهاند حادث ميشوند. در اين فرآيند نقش محيط به عنوان عاملي اساسي در رشد، توسعه و در نهايت در يادگيري مورد توجه قرار ميگيرد (مطلبي، .(1380 محيط، مفهومي است پيچيده و مركب كه ابعاد گوناگون دارد. دادههاي فضايي، جنبههاي اجتماعي، فرهنگي، فيزيكي، معماري، نمادي، جغرافيايي، تاريخي و زيستي از ابعاد مهم محيط محسوب ميشوند (مرتضوي،.(1380

روانشناسي محيطي رشته جديدي است كه به طور عمده به تبيين رابطه رفتار انسان با ويژگيهاي كالبدي و محيطي ميپردازد، اين موضوع از سال 1960 در ميان طراحان و محققان به منظور فراهم آوردن مجتمعهاي زيستي متناسب و هماهنگ براي زندگي مردم مورد توجه قرار گرفت. در حالي كه در ميان متألهين ارتباط و تأثير متقابل انسان و محيط اطرافش از قرنها قبل مطرح بوده است.


در اين مقاله سعي بر آن بود تا تاثير موسيقي بر ادارك فضا مورد بررسي قرار گيرد. ادبيات پژوهش در اين زمينه نشان داد كه پخش موسيقي در محيط-هاي مختلف توانسته درك مشتريان از فضايي كه در آن قرار دارند را، تغيير دهد. در سال 1996، نورث و هارگريوز تاثير موسيقي در كافه ترياي يك دانشگاه مورد مطالعه قرار دادند (نورث و هارگريوز، .(1996 نتايج نشان داد كه اشتياق مشتريان براي حضور و ميزان خريد در كافه با پخش موسيقي افزايش يافته است. پيرو اين مطالعه نورث و هارگريوز 1998 بررسي كردند كه آيا واكنشهاي احساسي به موسيقي و سبكهاي مختلف ميتواند ويژگي درك شده از يك محيط تجاري را تحت تاثير قرار دهد. نتايج اين بررسي نشان داد كه انواع موسيقي، ادراكات مشتريان را تحت تاثير قرار داده و بين ماهيت ادراك مشتريان از كافه تريا و درك آنها از محيط كافه رابطه وجود دارد. بسياري از مشتريان ترجيح ميدهند محيطي را كه داراي فضايي دلپذير است و باعث ايجاد احساس خوشايند در آنها مي شود، انتخاب كنند. گاهي ممكن است برخي از محيطها در تصميمگيري براي خريد، موثرتر از خود محصول بوده و به طور مستقيم بر رفتار مشتريان و شكل گيري نگرش آنها تاثير بگذارند. به طور كلي موسيقي يكي از چندين متغير فضا، در نظر گرفته شده كه ميتواند تمايل به خريد و رفتار مشتريان را تحت تاثير قرار دهد.

-2 روش تحقيق

روش تحقيق حاضر توصيفي- تحليلي است، مباني تئوريك آن بر اساس جمع آوري بخشي از داده هاي پژوهش به روش اسنادي و با استفاده از كتب، اسناد، مقالات در زمينه موسيقي و روانشناسي محيط انجام گرفته است.

-3 مباني نظري تحقيق

1-3 محيط

معماران، روانشناسان، جامعهشناسان و جغرافيدانان بر حسب رشته خود تعاريف و طبقهبنديهاي مختلفي از محيط دارند، به حدي كه تعريف معناي دقيق آن دشوار است. محيط، مفهومي است پيچيده و مركب كه ابعاد گوناگون دارد. دادههاي فضايي، جنبههاي اجتماعي، فرهنگي، فيزيكي، معماري، نمادي، جغرافيايي، تاريخي و زيستي از ابعاد مهم محيط محسوب ميشوند (مرتضوي،.(1380 ادبيات محيط، بين واژههاي متنوع؛ محيط كالبدي، محيط اجتماعي، محيط روانشناختي و محيط رفتاري تمايز قائل ميشود. نكته اصلي اين طبقهبنديها، تمايز بين جهان واقعي، حقيقي يا عيني اطراف انسان و جهان پديدارشناختي است كه خودآگاه يا ناخودآگاه، الگوهاي رفتاري يا واكنشهاي روحي مردم را تحت تأثير قرار ميدهد. »فضاي اطراف« اصليترين معيار تعاريف محيط در رشته معماري است. بنابراين هر تعريف، توصيف، يا تبيين ماهيت كاركرد محيط بايد با توجه به چيزي در فضاي اطراف باشد.

2-3 ادراك محيط

ادراك انسان از محيط از محوريترين مقولات در روانشناسي محيطي و فرايند كسب اطلاعات از محيط اطراف انسان است (لنگ، .(1388 ادراك محيطي فرآيندي است بر پايه تركيب اطلاعات حسي و انتظارات مبتني بر تجربه كه از طريق آن انسان دادههاي لازم را بر اساس نيازش از محيط پيرامون خود بر ميگزيند. لذا هدفمند است و به فرهنگ، نگرش و ارزش حاكم بر تفكر ادراك كننده بستگي دارد. در حقيقت ادراك محيطي از تعامل ادراك حسي و شناخت كه در ذهن انسان تجربه شدهاند حادث ميشوند. در اين فرآيند نقش محيط به عنوان عاملي اساسي در رشد، توسعه و در نهايت در يادگيري مورد توجه قرار ميگيرد (مطلبي، .(1380 تنوع قابل ملاحظه شيوههاي ادراك و شناخت را برخي معلول تجارب متفاوت افراد يا شخصيت و انگيزهها و گروهي ديگر از متفكران، معلول هر دو ميدانند (مرتضوي،.(1380

3-3 نظريههاي ادراك محيط 1-3-3 نظريه الگوي عدسي (كنشگرايي احتمالي) اگون برانسويك

نظريه برانسويك (1956) اطلاعات حسي هرگز به طور دقيق دنياي واقعي را منعكس نميسازد و محيط به خاطر ماهيتش مبهم باقي ميماند. افراد بايستي از اين اطلاعات ناقص استفاده كنند تا به قضاوتهاي احتمالي در مورد ماهيت درست محيط برسند. در الگوي عدسيها، فرآيندهاي ادراكي انسان بسيار شبيه به عدسيهاي چشم يا دوربين عمل مي كنند (مك اندرو، .(1387 در اين الگو، فرآيندهاي ادراكي دستههاي پراكنده محركهاي محيطي را دريافت كرده، آنها را پالايش نموده و به صورت ادراكي منظم و يكپارچه درميآورند. انسانها از طريق تجربه ميآموزند كه كدام محركها بازتاب دقيقتري از محيط هستند و اين نوع محركها در سازمان ادراكات آتي از اهميت بيشتري برخوردارند.

2-3-3 نظريه كنش متقابل ادراك ويليام ايتلسن

نظريه كنش متقابل بر نقش تجربي ادراك تاكيد دارد و رابطهاي پويا بين فرد و محيط را مبناي تحليلي قرار ميدهد. در اين نظريه، محيط، مشاهدهگر و ادراك وابستگي متقابل دارند. ويليام ايتلسن ( 1960) فرايند را اينگونه تعريف ميكند: ادراك بخشي از فرآيند زندگي است كه به وسيله آن هر يك از ما، از ديدگاهي نظري خاص، براي خود جهاني را تصور مي كنيم كه در آن نيازهاي ما ارضا مي شود (لنگ، .(1383 نقش مهم نظريه كنش متقابل در


معماري و طراحي تشخيص اين است كه مردم در محيط به چه چيزهايي توجه مي كنند و اهميت مي دهند زيرا معماري ارتقا دهنده كيفيت زندگي بر مبناي ادراكات حسي است (پلاسما، .(1388


3-3-3 نظريه ويژگيهاي جلب كننده برلاين

نظر برلاين ( ( 1972 بر اين است كه، محركهاي محيطي داراي ويژگيهاي متعدد و چشمگيري مانند؛ تازگي، ناهمسويي، پيچيدگي و غيره منتظره بودن است. اين ويژگيها مشاهدهگر را بر آن ميدارند كه دقت، بررسي و مقايسه كند. ويژگيهاي محيط ميتواند: (الف) ماهيت رواني – فيزيكي داشته باشد (مثل: رنگ، شدت)؛ (ب) ماهيت اكولوژيكي داشته باشد يا (ج) ماهيت ساختاري و اجتماعي داشته باشد (متغيرهايي چون سادگي يا پيچيدگي، انتظار رفتن يا شگفتزدگي، وضوح يا ابهام). اين ويژگيها توجه انسان را جلب ميكند و نياز » قضاوت زيبايي شناختي « را از طريق نياز به لذت طلبي يا تحريك حس ترديد متاثر مي سازد. نقاشيهايي كه از نظر ويژگيهايي نظير تازگي، ناهمسويي، پيچيدگي، غير منتظره بودن در سطح متوسط باشند، زيباتر از تابلوهايي به نظر ميرسند كه همين ويژگيها در آنها بسيار زياد يا اندك است (مرتضوي، .(1380 اين نظريه بر تأثيرپذيري انسان از تصاوير معماري محيط ساخته شده تاكيد دارد.

4-3-3 نظريه اصل وضوح فضاها لينچ

نظريه كوين لينچ (1960) بر اين است كه بازشناسي و سازماندهي فضاهاي گستردهتر، همانند يك شهر و جهتيابي در آنها تابع ميزان وضوح يا خوانا بودن اين گونه فضاهاست. او عقيده دارد پنج عامل؛ راه، لبه، محله، گره و نشانه، در كسب تصويري روشن از نقشه شهر نقش دارد. بنابراين نظريه، هر چه عوامل موثر در ايجاد وضوح بيشتر باشد و موثرتر عمل كند، شناخت محيط و كاربرد آن آسانتر ميشود. بسياري از برنامهريزيهاي شهري بر مبناي نظريه فوق انجام ميشود.

4-3 قابليت محيط

در زندگي واقعي رفتارهاي ما نيز در بطن محيط اتفاق ميافتد؛ اگرچه محيط همواره در حال تغيير است اما غني از اطلاعات ميباشد. يعني عليرغم آنچه كه ديده ميشود، معناي بيشتري در خود گنجانده است (بل و همكاران، .(2005 لاوتن اشاره مي دارد كه مردم محيطهايشان را بهمنظور درك و ارزيابي شرايطشان كه بازتابي از الگوهاي مشترك فرهنگي و اجتماعي است، توسعه ميدهند. محيط،

مجموعهاي سازمان داده شده از قابليتها است. مردم به طور مستقيم از طريق دست ساختههاي خود كه ساختمانها را نيز شامل ميشود، با محيط ارتباط برقرار ميكنند؛ اين محيط كالبدي يا ساخته شده را به گونهاي شكل ميدهند كه برازندهي الگوي جاري يا دلخواه رفتار باشد (لنگ، .(2004 همچنين، بدين سبب كه تأمين كننده احترام و زيبايي از طريق پيامهاي نمادين ميباشد، نيز واجد اهميت است.

اهميت فهم مفهوم قابليت، زماني آشكار ميگردد كه قابليتهاي محيط به مثابه تامين فرصتهايي براي فعاليت ها در نظر گرفته ميشود (گود، .(2007 مور و همكاران قابليت ها را به دو گروه عمده تقسيم مينمايند: آنهايي كه مربوط به خصوصيات جانداران است مانند انسانها و مردم كه غني ترين و استادانهترين قابليتهاي محيط را عرضه ميكنند و آنهايي كه مربوط به خصوصيات بيجانان يا اشياء است. در مورد آخر كه موضوع مهمي است، قابليتهايي فراگير، معاني كاركردي مشتق شده از فرهنگ و از لحاظ كاربردي مهم هستند، مانند قلم و مداد، صندوق پستي و ساير اشياء (مور و همكاران، .(1997

كيفيت متغير قابليتها، يكي از ويژگيهايي است كه آن را عجيب و خارق العاده ميكند و از اين رو بحث برانگيز است. در چنين ديدگاهي قابليتها در دو ويژگي اوليه و ثانويه استوار ميباشد. خواصي از قبيل جرم، تعداد، شكل و موقعيت در فضا و زمان كه در تمام ادراك كنندگان مختلف يكسان و ثابت است و ثبات آنها، نشان ميدهد كه اين خصوصيات، ويژگيهايي از خود اشياء هستند كه به طور مستقل، از نقطه نظر هر فرد قابل توصيف است؛ به اين دليل، اين ويژگيهاي اوليه از اشياء اغلب به عنوان كيفيتهاي عيني تعيين شدهاند. در مقابل، ديگر ويژگيهاي اشياء بيثباتند؛ در ميان ادراككنندگان و همچنين موقعيتهاي خاص، متفاوت است. براي مثال، افراد مختلف ممكن است درجههايي از گرمي- سردي يك شيء را به طور متفاوتي تجربه كنند و يا يك شيء ممكن است براي يك ادراككننده در زمانهاي مختلف خيلي گرم يا خيلي سرد به نظر برسد. به طور مشابه، بوها، طعمها و رنگها بيثباتند. اگر مطابق چارچوب تناوبي- دكارتي نيوتن فرض شود كه ويژگيهاي محيط نسبتا ثابتند، پس اداراك كنندگان بايد منبع اين ناپايداري باشند. از اين رو اين ويژگي هاي ثانويه از گرما، سرما، بو، طعم و رنگ به عنوان كيفيت هاي ذهني مطرح شده اند (هفت، .(2001

در يك تعريف، قابليت محيط، شناختي است از زيستگاه انساني به منظور پاسخگويي به نيازها و به فعليت رساندن هستي وجودي او كه آگاهي از قابليتهاي محيطي و چگونگي تعامل انسان با آن قابليتها ما را به فرآيند آفرينش و طراحي معمارانه فضاها و مكانها هدايت مينمايد. از آنجا كه عناصر سازنده هر فضاي معماري تعريف كننده كليت آن است، در جهت بالا بردن قابليت محيط، بايد عناصر سازنده و اجزاي آن نيز اين قابليت را تقويت كند. همچنين استفاده از مفهوم قابليت ميتواند منجر به اين شود كه طراح، فعاليتهاي ممكن كاربر را در طي طراحي در نظر بگيرد كه به طور فزايندهاي در بسياري از موارد طراحي مهم هستند. نقش قابليتها در فرايند اصلي طراحي، در نظر گرفتن فعاليتهاي ممكن و امكان پذير كاربر به منظور ارائه راه حلي براي محيط است (ليو و همكاران، .(2009


1-4-3 قابليت محيط گيبسون

نظريهپردازي گيبسون نطفه اصلي در توسعه روانشناسي محيط بوده و زمينهاي در توسعه و گسترش بيش از پيش در نظر داشتن فعاليت به عنوان روابط تعاملي بين فاعل با ديگر عوامل و سيستم هاي فيزيكي ميباشد (گرنو، .(1994

فضاي زندگي به خودي خود ساختاري ديناميكي نداد، بلكه بررسيهاي انگيزشي2 مورد نياز است تا چگونگي تغيير تحول اين فضا فهميده شود. از اين رو لوين مفهوم جاذبه3 را معرفي كرد كه ميدانيبرداري4و روانشناختي در زندگي فردي را فرا نهاد. در نتيجه جاذبه لوين، مفهوم مهم تئوري اكولوژي ادراك گيبسون شد كه امروزه قابليت ناميده ميشود (تسچر و همكاران، .( 1999

قابليتهاي هر چيز، چه مادي و چه غير مادي، بخشي از داشتههاي آن چيز است كه آن را براي موجودي خاص يا عضوي از يك گونهي موجودات قابل استفاده ميسازد. داشتههاي مورد نظر گيبسون پيكرهبندي كالبدي يك شي يا مكان رفتاري است كه آن را براي فعاليت خاصي قابل استفاده ميسازد. اين داشتهها معاني و دريافتهاي زيبا شناختي را نيز تامين ميكنند. بعضي از خواستهها توسط يك شي يا محيط زميني، زنده يا فرهنگي، از ديگر خواستهها راحتتر تامين ميشوند، بعضي از فعاليتها در پيكرهبندي ويژهاي از محيط ساخته شده نيازهاي بعضي از مردم را تامين و نيازهاي بعضي ديگر را تامين نميكنند. به عبارتي بعضي از محيطهاي كالبدي براي تامين بعضي از رفتارها قابليت (گيبسون، (1977 بيشتري دارند يا بيشتر برازنده (الكساندر، (1964 يك رفتار هستند.

از طرف ديگر قابليتها بر روابط افراد ادراك كننده دلالت دارند به اين معنا كه يك ويژگي محيط ممكن است امكانات و قابليتهاي خاصي را براي فردي با توجه به ويژگيهاي ساختاري با عملكردي مشخص بهوجود آورد. اما براي ديگري به وجود نياورد (هفت، .(2001 به عنوان مثال، حصارها و يا نردههاي جدا كنندهي فضاها ميتوانند قابليت نشستن را نيز براي كاربران بهوجود آورد كه اين درك ممكن است به دليل برداشتهاي مختلف استفادهكنندگان كه بر پايهي ويژگيهاي مختلف احساسي است، ناشي شود (كيم و همكاران، (2010 وضعيت مردم، انگيزشها، تجارب، ارزشها، هزينه و پاداش قابل دريافت مردم از شركت در فعاليتها و يا تفسير زيباشناختي آنها از محيط اطراف، ميزان استفاده از محيط را تعيين ميكند (لنگ، .(2004 اما نكته قابل توجه اين است كه قابليتهاي يك محيط كالبدي، چه خوب چه بد چيزي است كه آن محيط با تمامي ويژگيهاي خود پيشنهاد مينمايد. از منظر جميز گيبسون (گيبسون، 1966، 1977، (1979 قابليتهاي محيط آن چيزي است كه محيط به موجود زنده ارائه كرده و به او پيشنهاد مينمايد. يك محيط ساخته شده متناسب و منطبق بر نيازهاي انسان داراي توانشهايي است كه تامين كننده رفتارهاي انسان است. بنابراين يك مكان رفتاري داراي توانشهاي بالقوه و تا حدودي نامحدود است و استفاده از اين قابليت ها بستگي بسيار به

- نيازهاي استفاده كننده.
- تواناييهايشان (جسمي، عقلي، روحي).

- تجربه آنها از قابليتها.
- چگونگي ساخت و آرايش شكلي محيط مورد استفاده، دارد (مطلبي، .(2006

علاوه بر اين قابليت عبارت است از هر آنچه كه روي شيئي يا چيزي انجام ميشود. براي مثال، يك صندلي قابليت نشستن را دارد، يك دكمه قابليت فشار دادن و يك دستگيره قابليت چرخاندن يا كشيدن را بسته به چگونگي طراحي آن، بر عهده ميگيرد. قابليتها به همان اندازه كه شهودي هستند تأثيرگذار نيز هستند (دينگ و همكاران، .(2009 قابليت به تنهايي نه خواص شيء دارد نه خواص ذهني، بلكه هردوي آنها را داراست در نتيجه قابليتها دوگانگي شيء- ذهني را از بين ميبرند، به عبارت ديگر قابليتها به طور برابر واقعيات محيطي و واقعيات رفتاري را در بر دارند كه هم فيزيكي و هم رواني است. قابليتها هم به محيط و هم به ناظر اشاره دارند (گيبسون، .(1986

2-4-3 جايگاه مفهوم قابليت محيط در طراحي محيط

بنابر مطالعات پيشين مفهوم قابليت محيط، مفهومي جامع و دربرگيرنده است كه به سبب دلالتهاي گوناگون در راستاي محيط زندگي واجد تعابير گوناگوني شده است. حوزه معماري و محيط انسان ساخت نيز از اين دلالتها بهره گرفته است. اما تاكيد بر مفهوم قابليت محيط در بستر اين مطالعات كمتر به مفهومي كاربردي و كارآمد ارجاع داشته است از اينرو به نظر ميرسد با تحليل عميق اين مفهوم محوري در بستر مطالعات معماري و محيط انسان ساخت ميتوان به جمعبندي كاربردي و كارآمدي دست يافت.

در ديدگاه روانشناسي محيطي، عامل و محيط توسط قابليتها كه خود نيز خواص محيطي دارند به يكديگر متصل شده اند (تسچر و همكاران، .(1999 از طرفي عملكرد شيء و محيط است كه قابليت لازم را براي انجام فعاليتي فراهم ميسازد. براي ارتقاء طراحي معمارانه، و ارائه فرمي متناسب با عملكرد، شناخت قابليتهاي محيط شامل ويژگيهاي جغرافيايي، فرهنگي و اجتماعي الزامي است. بنابراين، قابليتهاي بالقوه در سطوح مختلف در محيط معماري جاي داده شده و استفاده از اين قابليتها بستگي به ويژگيهاي روحي، رواني و كالبدي اشخاص و استفادهكنندگان از آن قابليتها خواهد داشت (مطلبي، .(2006


فعاليت طراحي را ميتوان به دو نوع عمده تقسيم كرد كه عبارتند از واگرايي و همگرايي. در مرحلهي واگرايي طيف وسيعي از گزينهها يا پيشنهادات امكان پذير بهوجود ميآيد و يا به عبارتي توليد ميشوند. اين پيشنهادات با يك يا چندين نياز پيوند داده ميشوند. سپس اين گزينهها اين امكان را دارند كه مجددا بررسي و تصحيح گردند. در مرحله ي همگرايي، راهحل نمايش داده ميشوند و رتبهبندي و تصحيح ميگردند. هدف از تفكيك همگرايي و واگرايي فرايند طراحي، بهوجود آوردن شيوههاي منظم جهت مديريت بهتر و آسانتر فرايند طراحي است. طبق تقسيمبندي ذكر شده، قابليتها براي همگرايي در فعاليت شكلدهي، گزينههاي راهحل از يك يا چند نياز مشتق ميشوند در اين صورت ديگر نيازها مجددا بايد براي پيدا كردن گزينههاي راهحل بررسي شوند. از ميان گزينههاي متفاوت بعد از پالايشآنها ً گزينه مناسب انتخاب ميگردد. به اين معنا كه گزينهها تصحيح گرديده و سپس نيازها را تأمين مينمايند و ساير گزينهها حذف ميگردند. اين فعاليتها توسط مهارتهاي استفاده كننده صورت ميپذيرد. قابليتها براي واگرايي خود به دو دسته تقسيم ميگردد

مقايسه ي ترسيم خانواده جهت تحليل روانشناختي كودكان در خانواده هاي عادي و تكوالدي

مقايسه ي ترسيم خانواده جهت تحليل روانشناختي كودكان در خانواده هاي عادي و تكوالدي
خلاصه
مقدمه: پژوهش حاضر جهت مقايسه ي نتايج آزمون ترسيم خانواده در كودكان 5 تا 10 ساله در خانواده هاي تكوالدي و عادي طراحي شد.
روش كار: اين پژوهش توصيفي در بهار 1387در سنندج انجام گرفت. صد و شصت كودك 5 تا 10 ساله، شامل 60 كودك پيشدبستاني و 100 كودك دبستاني مورد مطالعه قرار گرفتند. هشتاد كودك از خانواده هاي تكوالدي، به روش نمونه گيري سيستماتيك خوشهاي و 80 كودك از خانواده هاي عادي سنندجي بصورت تصادفي انتخاب شدند. آزمودنيها توسط آزمون ترسيم خانواده ي كرمن مورد سنجش قرار گرفتند. آنها در ترسيم نقاشي خانواده آزاد بودند. اطلاعات محرمانه باقي ماند و با استفاده از شاخصهاي توصيفي و آزمونهاي مجذور خي، تي وابسته و كولموگروف اسميرنوف مورد تحليل قرار گرفت.
يافته ها: كودكان خانواده هاي تكوالدي بيشتر از كودكان خانواده هاي عادي در ترسيمهاي خود واكنشهاي عاطفي نسبت به خانواده از جمله حذف خود و اعضاي بدن (P=0/001)، حذف يكي از والدين (P=0/001)، ترسيم والدين با فاصله (P=0/017) و تنوع رنگ كمتر (P =0/001) را بروز ميدهند.
نتيجه گيري: كودكان خانواده هاي تكوالدي در ترسيم خانواده خود واكنشهاي عاطفي متفاوت با كودكان خانواده هاي عادي نشان ميدهند.
واژههاي كليدي: ترسيم، خانواده ، خانواده تكوالدي، كودكان، نقاشي


مقدمه
نقاشي كودكان نمودي از تجربهي زندگي واقعي آنان است (1) و از طريق آن خواستها و مشكلات آنان به شكل خلاق و مطلوب منعكس شده و در نتيجه سلامت رواني آنها در حد زيادي تامين ميشود. نقاشي كودكان تحت تاثير محيط زندگي و تجربياتي است كه در محيط مدرسه كسب مي كنند (2) و به آنها در سازمان دادن به انديشهها و معني بخشيدن به تجاربشان كمك مي كند .(3) كودكان در هر سني كه باشند از نقاشي به عنوان راهي براي ابراز وجود و ارتباط با محيط پيرامون استفاده مي كنند. نقاشي و تصاويري كه كودك از آن استفاده ميكند بيانگر تعارضات دروني و عواطف وي است (4) و كودك را قادر ميسازد تا ضمن بيان تجارب خود، تفكرات، ترسها، روياها و ايدههايش را به شيوهاي امن، كامل و واقعي بروز دهد كه اين امر منجر به توسعه ي مهارتهاي ارتباطي و ابراز وجود ميشود .(5)

نقاشي يكي از انواع زبانهايي است كه كودكان از طريق آن مي توانند در مورد دنياي خويش با خود و با ديگران حرف بزنند. از اين رو فعاليت ترسيمي، شبيه يك نمايش خيال پردازانه است (6) و كودكان از طريق فعاليتهاي ترسيمي احساسات، عواطف، ايدهها و تجارب خود را بيان مي نمايند .(7) نقاشي به عنوان شكلي از داستانسرايي است كه كودكان را قادر ميسازد داستانهاي خود را از طريق يك شكل توسعه يافته از ارتباطات با تمركز بر صحبت كردن در مورد نقاشيهاي خود بيان نمايند .(7) نقاشي كودكان اغلب فراتر از مرحلهي كلامي پيش ميرود و به واقعي سازي عميق و ظهور آن براي كودك و همچنين سازگاري با واقعيتيابي كمك ميكند .(5)
به نظر ميرسد مصاحبه ي ساده با كودك به نحو واضح و روشن احساسات واقعي او را نسبت به خانواده اش نمايان نميسازد زيرا كودك از مقاصد جستجوگرايانهي بزرگسالان به خوبي آگاه است. برعكس هنگامي كه او افراد خانواده اش را در نقاشي نشان ميدهد خود را كمتر كنترل نموده و با آزادي تمام ترسها، تمايلات، احساسات، جاذبه ها و ترديدهايش را بيان مي كند .(8) نقاشي خانواده به عنوان يك فعاليت هنري نقطهي شروعي براي بزرگسالان است تا شاهد تكامل نقاشيهاي كودكان باشند و ببينند كه آنان چگونه از رنگها و شكلها براي انتقال احساسات خود استفاده مي كنند.
در اين فعاليت به كودك گفته مي شود كه تصوير خانواده خود را ترسيم نمايد (4) هر چند معنايي كه كودكان از نقاشيهاي خود دارند به گونهاي است كه بزرگسالان قادر به درك آن نخواهند بود .(9)
بررسيهاي انجام شده نشان ميدهند كه نقاشي خانواده براي تشخيص مشكلات خانوادگي روش مناسبي بوده و خانواده موثرترين عامل محيطي است كه نقاشي كودك را تحت تاثير قرار ميدهد .(10) نتايج ترسيمهاي دو گروه كودكان خانواده اي تك والدي و عادي نشان ميدهد كه نقاشيهاي كودكان به طور قابلتوجهي با واقعيتهاي زندگي آنان همخواني دارد .(11)
در نقاشي خانواده براي گرفتن نتيجه ي بهتر از كودك خواسته مي شود كه تصوير خانواده اي به جز خانواده ي خود را نقاشي كند. به اين ترتيب توجه كودك از خانواده اش دور شده و با آرامش بيشتري گرايشات دروني خود را نقاشي مي كند. ولي در هر حال تصويري كه او مي كشد مربوط به خانواده اش خواهد بود زيرا به نظر او خانواده اش تنها خانواده اي است كه ميشناسد و در آن زندگي كرده است .(12)
يافته هاي پژوهشي ايپوليتو1 بر روي دو گروه كودكان تك والدي و عادي ايتاليايي با استفاده از آزمون ترسيم خانواده هاي كرومن نشانگر آن است كه كودكان خانواده هاي عادي بيشتر از رنگهاي شاد، ارزندهسازي2، ترسيم والدين با هم و حضور خود در نقاشي استفاده نمودند در حالي كه در ترسيمهاي كودكان خانواده هاي تكوالدي، سطح پايين اعتماد به نفس، استفاده از رنگهاي سرد يا تحويل نقاشي بدون رنگ، حذف اعضاي بدن و حذف يكي از والدين، مشخص بود. نتايج ديگر نشان داد كه فعاليتهاي ترسيمي كودكان خانواده هاي تكوالدي متناسب با سن طبيعي آنها نبوده است .(11)

بررسيهاي انجام شده بر روي 41 كودك خانواده هاي طلاق حاكي از آن است كه كودكاني كه تحت تاثير خانواده هاي مادرمدار1 بودهاند، پدر را از نقاشيهاي خود حذف نمودهاند .(13)
به نظر ايپوليتو نشانگان مشكلات عاطفي به صورت ترسيم خصمانهي2 تصاوير، اشكال غيرقابل تشخيص و رسم حيوانات، استفاده از رنگهاي تيره يا عدم حضور رنگ، شكلهاي معلق در كاغذ، ترسيم با فاصله ي افراد و به طور كلي عدم ثبات و امنيت در نقاشي كودكان تك والدي ديده ميشود .(11)
در ترسيمهاي كودكان خانواده هاي داراي ناپدري و نامادري، اعضاي خانواده به صورتي عجيب و غريب نقاشي مي شوند و در ترسيم آنها نشانهاي از صميميت و ارتباط در بين اعضاي خانواده ديده نميشود .(14) يافته هاي قاسمزاده نشاندهندهي بروز نگرش منفي اين كودكان نسبت به خانواده در نقاشيهاي آن ها است .(15) مطالعه ي چرني3 و همكاران بر روي نقاشي خانواده ي كودكان سنين 5 تا 13 ساله نشانگر آن است كه بين جنسيت، سن، خصوصيات و جزئيات نقاشي خانواده ارتباط وجود دارد. همچنين بين نقاشيهاي دختران و پسران تفاوت مشهودي در زمينهي تناسب شكل و نحوهي رسم لباس در نقاشي ديده ميشود .(16)
مطالعات ديگر بر روي نقاشي كودكان حاكي از آن است كه اندازهي نقاشي كودكان تحت تاثير شرايط روحي و رواني آنان متفاوت است. كودكاني كه شرايط رواني مطلوبي داشتهاند نقاشي را در اندازهي بزرگتري نسبت به كودكان داراي محيط نامناسب و شرايط رواني منفي هستند ترسيم مي كنند .(17)
نتايج مطالعه ي ديگري بر روي 253 نفر از كودكان سنين 4 تا 11 ساله نشان ميدهد كه تنوع رنگ در نقاشي كودكاني كه موضوعات خوشايند و مثبت را در نقاشي ترسيم ميكنند بيشتر ديده ميشود .(18)
مطالعات هاريسون، كلارك و يونگرر4 بر روي نقاشي كودكان 6 ساله اشاره به اين نكته دارد كه بين نقاشيهاي كودكان و ارزيابي معلم از كيفيت روابط و سازگاري با مدرسه، رابطهي معنيداري وجود دارد .(19)
در پژوهشهاي ديگر بين نقاشي كودكان با شرايط نامطلوب خانوادگي در مقايسه با كودكان خانواده هاي عادي تفاوتهايي وجود دارد. از جمله اين تفاوتها، تحويل بدون رنگ نقاشي و بروز تمايلات منفي نسبت به خانواده ، استفاده از رنگهاي سرد و حذف اعضاي بدن و اجزاي صورت بوده است .(20)
بر اساس نتايج يك مطالعه كودكاني كه در يتيم خانه ها زندگي مي كنند شكل خانه را مانند كودكان ديگر ترسيم ننموده و ترسيم خانه در نقاشي آنان يك حالت هرج و مرج را به بيننده منتقل ميكند .(21)
هدف از اين پژوهش مطالعه ي واكنش هاي عاطفي كودكان نسبت به خانواده و اعضاي آن و بررسي فهم و شناخت آنان از وضع موجود خانواده است كه به صورت مقايسهاي بين دو گروه كودكان عادي و تك والدي در دو مقطع سني پيشدبستاني و دبستان با استفاده از آزمون كورمن5 انجام شده است.

ميتوان ادعا نمود در سالهاي اخير در تحقيقات موجود داخلي براي اولينبار بر روي اين موضوع، پژوهشي صورت گرفته است كه در مطالعات خارجي نزديك به موضوع مطالعات ايپوليتو ميباشد كه در آن فقط مقطع سني دورهي دبستان بررسي شده است.
فرض اساسي در اين پژوهش آن است كه نقاشيهاي كودكان خانواده هاي عادي با خانواده هاي تك والدي تفاوت دارد و اين تفاوت در دو قسمت چهارچوب و محتواي نقاشي است.
قسمت اول يعني خطوط، فضا و رنگ كه در تمام نقاشيها وجود دارد و نشانگر خصوصيات عمومي مشخص كودك است و قسمت دوم محتواي نقاشي است كه اشاره به عواملي مانند بيارزش كردن (حذف افراد خانواده ، فاصله ي بين اشخاص در نقاشي، در مصاحبه نام فردي را به زبان نياوردن) و ارزنده سازي (برجسته نمودن اشخاص)، حذف خود، حذف اعضاي بدن و اضافه نمودن شخصيتهاي ديگر ميباشد.

روشكار
روش بررسي در اين پژوهش، توصيفي و از نوع پس رويدادي است. جامعهي آماري شامل كودكان 5 تا10 ساله (دختر و پسر) شهرستان سنندج است كه در بهار سال 1387 انتخاب شدهاند. حجم نمونه با استفاده از فرمول برآورد حجم نمونه ي كوكران، نسبت خصيصههاي ترسيم خانواده ي كودكان و خطاي برآورد d=0/08 برابر160 نفر برآورد مي شود يعني اين حجم نمونه با اطمينان 95 درصد و خطاي نمونه گيري كمتر از 0/08 خواهد بود.
در اين پژوهش60 نفر دختر و پسر از دورهي پيش دبستاني و آمادگي از 6 مركز مهدكودك و پيشدبستاني در دو گروه 30 نفري از خانواده هاي عادي و تكوالدي انتخاب شدهاند. تعداد 100 كودك دختر و پسر نيز در دورهي ابتدايي از 9 دبستان (نيمي متعلق به خانواده هاي عادي و نيمي ديگر از خانواده هاي تكوالدي) با استفاده از روش نمونه گيري خوشهاي دومرحلهاي كه در مرحلهي دوم، روش نمونه گيري سيستماتيك داخل خوشهها استفاده شده است، انتخاب گرديدند.
در تحليل دادهها، شيوههاي توصيفي مانند جداول فراواني و شاخصهاي آماري نظير ميانگين به كار رفت. براي پاسخ به فرضيههاي پژوهشي از روشهاي آمار استنباطي مانند خيدو و آزمون تي وابسته و آزمون 1K-S استفاده شده است.
ابزار عمدهي اين پژوهش، آزمون ترسيم خانواده كرومن، مشاهده و مصاحبه است. نقاشيهاي خانواده در اصل توسط اپل و وولف2 پيشنهاد شد اما بعدها به گونهاي كاملتر به عنوان آزمون نقاشي خانواده (DAF3) توسط هال4 تدوين گرديد.
اين روش همراه با پيشرفت خانواده درماني در سالهاي دهه ي 1970 و1960 شهرت چشمگيري پيدا كرد. آزمون ترسيم خانواده را لويي كورمن تهيه نموده است. در شكل سنتي اين آزمون از كودك خواسته مي شود كه »خانواده ات را نقاشي كن.« اين دستورالعملي است كه مولفاني همچون مينكوسكا، پورو، كان و كاين و گوميلا5 در فرانسه، اَپل6 در آمريكا، بارسيلوس7 در برزيل و فوكاوا8 در ژاپن به كار بستهاند. در دستورالعملهاي جديد كرومن به كودك گفته ميشود كه "يك خانواده را به فكر خودت نقاشي كن" .(12) اين دستوالعمل آزادي كاملتري فراهم ميسازد و از اين راه، تمايلات ناهشيار با سهولت بيشتري بيان ميشود و همانطور كه خواهيم ديد به اين ترتيب است كه كودك خواهد توانست از واقعيت فاصله ي بيشتري گرفته و مثلا خانواده اي را نقاشي كند كه خود در آن جايي ندارد يا در مواردي ديگر، خود را در اشخاص مختلف نقاشي فرافكني كند. اجراي آزمون مستلزم آن است كه يك صفحه كاغذ، يك مداد و يك مداد پاككن به كودك داده و به وي گفته شود "يك نقاشي از خانواده ات بكش". در اجراي آزمون اين پژوهش، قبل از انجام آزمون، رابطهي عاطفي با كودكان توسط آزمونگران كه از دو نفر مربيان زن تحصيلكردهي دانشگاهي انتخاب شده بودند برقرار شد و بدون اعمال هر گونه فشار براساس رضايت كودكان در محل مهدكودك يا دبستان كه از قبل پيشبيني شده بود آزمون انجام گرفت. در نمرهگذاري آزمون بر اين نكته تاكيد گرديدكه تفسير نقاشيهاي فرافكن روي پيوستاري انجام ميكرد كه دامنهي تغيير آن از نمرهگذاري عيني تا تحليل شهودي و برداشتي است .(20)
روش نمرهگذاري زير در چهار مرحله در اين پژوهش به كار رفت كه عبارتند از: -1 برداشت كلي -2 بررسي جزئيات خاص -3 نمرهگذاري عيني -4 يكپارچه كردن. در مرحلهي برداشت كلي به بررسي نقاشي به صورت كلي مانند توجه به حالت رواني، پيام كلي و احساسي كه نقاشي به بيننده منتقل ميدهد، پرداخته ميشود. در بررسي جزئيات خاص، اجزاي مختلف نقاشي به روش منطقي تجزيه و تحليل شد. در اين تحليل بر جنبههاي غيرمعمول نقاشي مانند اندازهي نقاشي و كيفيت پرداخت به جزئيات مانند ارزندهسازي توجه گرديد. در نمرهگذاري عيني به فراواني خصيصههاي مورد اتفاق در نقاشي خانواده ي كودكان مورد آزمون از جمله حذف خود و اعضاي بدن، حذف والدين و استفاده از رنگهاي سرد استناد شد كه به طور دقيق و مشورت با صاحبنظران در اين خصوص، فراواني آنها در دو گروه نقاشي كودكان ياداشت شد.
در مرحلهي آخر يكپارچه كردن انجام پذيرفت. اطلاعات در سه مرحلهي قبلي از طريق مصاحبه با مربيان و خود كودك و بررسي سوابق كودكان در پروندهها انجام شد تا اطمينان بيشتري نسبت به اطلاعات موجود در نقاشي حاصل گردد.
جهت محاسبه ي پايايي1، از افرادي شبيه نمونه ها كه در تحقيق جزو نمونه نبودند، پيشآزمون و آزمون مجدد2 به فاصله ي 4 هفته به عمل آمد و پايايي 0/89 محاسبه شد. از سوي ديگر ضريب پايايي اين سئوالات در نمونه هاي تحقيق به وسيله ي فرمول آلفاي كرونباخ0/87 3 محاسبه گرديد. روايي4 آزمون با استفاده از نظر متخصصان در اين زمينه در سطح بالايي ارزيابي شد.
همچنين در پژوهش ايپوليتو با استفاده از آزمون كرومن بر روي دو گروه كودكان تكوالدي و عادي ايتاليايي با استفاده از نظر متخصصان، روايي بالايي گزارش شده است .(11) در اين مطالعه از مشاهده و مصاحبه هنگام ترسيم نيز استفاده شد.
مشاهدهي رفتارهاي كودك هنگام رسم نقاشي، به خصوص نحوهي كشيدن نقاشي و ترتيب ترسيم افراد خانواده صورت ميپذيرد. مصاحبه به جهت تقليل جنبههاي مشخص تفسير نقاشي بعد از ترسيم نقاشي به عمل ميآيد كه سئوالات آن شامل توصيف كودك از ترسيم خود و اين كه در ترسيم خانواده كدام فرد مهربانتر، كدام كمتر مهربان، كدام خوشبختتر، كدام كمي خوشبختتر و اين كه در خانه چه كسي از همه بهتر است، ميباشد. يافته هاي جدول (1) اطلاعات مربوط به كودكان شركتكننده در پژوهش را نشان ميدهد.
يافته هاي به دست آمده در جدول (2) نشان ميدهد، كودكاني كه والدينشان از يكديگر جدا شدهاند نسبت به كودكاني كه والدينشان با هم زندگي ميكنند مشكلات بيشتري را نشان ميدهند كه اين مشكلات به صورت حذف خود، حذف اعضاي بدن، ترسيم والدين با فاصله ، تنوع رنگ كمتر، استفاده از رنگهاي سرد و حذف يكي از والدين در نقاشي است.